۱۳۸۹ آذر ۶, شنبه

سپنتای قوی

سلام
دیشب سپنتا جونم با ارنج و پاشنه ی پاش اینقدر لگد زد که بابایی هم می دیدش. الانم به نشانه ی اعتراض داره لگد می زنه.امروز 74 روز مونده به تولدش.کاش فقط 4روز مونده بود.
مامان جونش هم 1 بلوز ناز و خوشگل واسش بافته که همه عاشقش شدن. همه بی صبرانه منتظرشن.

۳ نظر:

kamran(daiie sepanta گفت...

salam mamanie sepanta khoobi
Daii va nassim joone sepanta ham bisabrane montazere be donya oomadane avalin khahar zade hastim.

shaily گفت...

مامانی مهربون سپنتا جون من همیشه به شما سر میزنم ولی گاهی اوقات کامنتهام خطا میده و ثبت نمیشه و راستش دیگه فرصت نمیکنم دوباره تایپ کنم... ضمنا سالگرد ازدواجتون هم مبارک مخصوصا اون النگوهه!! یادت باشه بابای سپنتا یه وقت نزنه زیر قولش ها حتما واسه هر مناسبت یه النگو یادش نره ما حواسمون هست!!

Unknown گفت...

شایلی خانوم مطمئن باش اگه من یادم بره مامانی یادش نمیره D: