۱۳۸۹ دی ۲۳, پنجشنبه

بانک خون بند ناف

دیشب نتایج آزمای های مربوط به بانک خون بند ناف رو گرفتیم وقتی دیدم خشکم زد هپاتیت رو زده بود reactive کلی اعصابم خورد شده بود بعد که به داداشم زنگ زدم و واسش خوندم معلوم شد که واسه واکسن هپاتیته که مامانی زده. امروزم فرصت نکردم زنگ بزم به مسئولش شنبه میزنگم که ببینم چه موقع واسه ی قرارداد باید برم.
روز چهارشنبه که رفتیم جاتون خالی ( نه خالی نبود آخه خیلی سرد بود ) با باجناق گرامی ساعت 8 راه افتادیم حالا حساب کنید هوا اونقدر سرد بود که در ماشین رو به زور باز کردم ( یخ زده بود )  یه کم که رفتیم  باجناق جان گفت گاز نداریم اولش تعجب کردیم آخه داشت گاز میخورد ماشین ولی پدال گیر کرده بود زدیم کنار حالا کاپوت ماشین باز نمیشد 2 دیقه صبر کردیم درست شد دو باره راه افتادیم یهو یه ماشین سنگینه سبقت گرفت هرچی گل بود پاشید رو شیشه آب پاش رو زدیم کل شیشه یخ زد خلاصه با هر زور و زحمتی بود رسیدیم و آقاهه رو پیدا کردیم...
نهار هم رفتیم " پیتزا کاغذی " و برگشتیم.
اگه مامانی و خاله بیان میخوایم واسه ی قرارداد همه با هم بریم نهار هم بریم گنج نامه یه دوری هم بزنیم آخه مامانی چند وقته جایی نرفته یه مقدار حالش گرفته اس.

۱ نظر:

من و پسرم گفت...

جالبه نمي دونستم كه با واكسن هپاتيت ، ري اكتيو ميزنه. خوش باشيد با هم. خيلي هم عجله نكنيد براي زود اومدن. پسر من سه هفته زودتر به دنيا اومد و من تمام اون سه هفته رو سختي كشيدم و همه‏ش بهش ميگفتم كه تو بايد هنوز تو شكم من بودي. انشاءالله به موقع مياد و با ديدنش در يه دنياي ديگه رو براتون باز ميكنه. دنياي قشنگي كه خب يه خورده سختي هم داره. اصلن يه طور ديگه است