۱۳۸۹ دی ۱۵, چهارشنبه

پدرانه 3

سلام پسرم

35 روز دیگه مونده تا بیایی و خونمونو نورانی کنی. هممون داریم لحظه شماری می کنیم. کاش این 35 روزو می خوابیدم تا زود تر تموم بشه. وقتی به دستم لگد میزنی انگار همه ی خستگیهام فرار میکنن انگار همه دنیا مال منه. نمیدونم چه عشقیه که هر روز بیشتر وبیشتر میشه و وقتی فکر می کنم که ممکنه یه روز مریض بشی دیوونه میشم.
راستی امروز تولد باباییه دیشب بتریکتو گفتی بهم با 3-4 تا لگد اساسی. مامانی هم میخواد بره بیرون واسه یه تولد 3 نفره وسایل بگیره.

دوست دارم پسرم

۴ نظر:

مامان زهرا نازنازی گفت...

امیدوارم این روزهای آخر هم با سلامت کامل و به خوشی بگذره

فریبا گفت...

سلام دوست عزیز
ممنونم از حضور گرمتون
ایشاالله این 35 روز هم به خوبی تموم میشه و انتظار تموم میشه
ما هم بی صبرانه روز شماریم تا روی ماه این پسملی ناز رو ببینیم
تولدتون هم مبارک
ایشالله همیشه شاد و سلامت در کنار خانواده باشید.

بابای پرهام گفت...

سلام عرض کردم بابای مهربون
خیلی خوشحال شدم وبلاگ شما را دیدم ...داشتم از دست همه باباها نا امید میشدم..! آقا من درکت میکنم اگه قابل بدونین تبادل لینک کنیم و البته یک سری
به ما هم بزنین و خبرم کنین..

اهورا بابای سوفیا گفت...

سلام دوست خوبم
احساست می کنم دوست خوبم
با تمام سختیهای این دوران باز هم زیبا و شیرین است
تمام سختیهای این دوران را با یک لگدی که از توی شکم مامانیش حواله شما می کنه از یاد می رود
امیدوارم این ایام باقی مانده هم با خوشی و سلامتی به پایان برسه و شما فرزندتان را سالم در آغوش خود احساس کنید
من وبلاگ شما رو لینک می کنم
باشد که شاهد شادیهای شما باشم