۱۳۸۹ دی ۲۶, یکشنبه

یه روز خوب

اگه گفتین این آقا پسر کیه و کجاست؟؟؟؟









نفهمیدید؟؟؟







امیر محمده خواب آلوده خب ولی میدونین کجاست؟؟؟؟     







توی زمین بازی سپنتا !!!







چند شب پیش که اومدن خونه ی بابام اینا ما هم رفتیم پیششون راست میگن حلال زاده به داییش میبره آخه هر کاریش میکردیم مگه بیدار میشد. همه مونو از رو برد   تا بالاخره مامانش تونست بیدارش کنه. بعد من رفتم از بالا زمین بازی سپنتا رو اوردم خیلی باحال بود عکسلعملش....







دیروز باتری ماشینو بیرون اوردم و به شارژر باتری وصل کردم لامصب وقتی گذاشتمش با تک استارت روشن شد  . بعدش با باجناغ عزیز رفتیم یه برچسب واسه ی ماشین گرفتیم پشتش نوشتیم Prido آخه خداییش توی ان چند ماهی که خریدیمش اصلا و ابدا آخ نگفته اونم توی اون پیچ و خم جاده ی اسالم به خلخال و جاده زنجان با کولر وقعا مث پرادو از جاده بالا میکشید .....

  

شام هم خاله اینا مهمون ما بودن و بعدش رفتیم خونه ی مادرزن جان  من و مباجناغ هرکاری کردیم مامانی و خاله نیومدن بریم بام ملایر ولی اونا رو که رسوندیم خونه ی مامانشون ما دو تایی رفتیم جاتون خالی خیلی حال میداد برف وحشتناکی می اومد ولی زیبا بود واقعا ولی حیف دوربین رو نبرده بودم...






  شب هم اومدم کمک مامانی ضرفا رو شستم و خونه رو جارو برقی کشیدم ولی وسطای جارو کشیدن حس کردم جارو برقیه انگار داره زور میزنه بازش کردم دیدم توی کیسه اش پر شنه ( مربوط میشه با گلهای مامانی وقعی که گلدوناشونو عوض میکنه ) خلاصه کیسه رو یه کم خالی کردم موقتا و دو تا فیلتراشم یه تکونی دادن تا جیکر جارو برقیه حال بیاد.

جارو که کشیده شد کیسه ی جاروبرقی و دو تا فیلترا رو شستم اساسی بعد یه دوش گرفتم چون مامانی میگفت از بس گردو خاک بلند شده بوده که مو ها سفید شده ....







شب که اومدم بخوابم واقعا نا نداشتم ... سرم هنوز نرسیده به بالش خوابم برد......

۲ نظر:

فریبا گفت...

سلام الهی الهی چه با مزه هست این امیر محمد
ایشالله سپنتای ناز هم به دنیا میادو زندگی شیرینتون رو شیرینترو گرمتر میکنه
نی نی ماهم به دنیا اومدو من هم زندایی شدم
واقعا خسته نباشید
چه بابای مهربونی داره این سپنتا

بابا محسن گفت...

سلام ...خسته نباشید و خدا قوت ...
آقا میگن بهشت زیرپای مادران است...
من که اون موقع توی خونه واسه خودم خانومی شده بودم..!حیف که به پرهام
انتقالی ندادن... وگرنه مادر هم میشدم...!(البته بلا نسبت شما..!)
ولی از شوخی گذشته تحمل یک ساعتش را هم نداریم...دوران فراموش نشدنی است... صبر کنید همین که سپنتا را ببینید تمام این سختیها با همون قطره های اشک شوقتون روی زمین میرزه و محو میشه... به امید اونروز...