۱۳۸۹ دی ۲۷, دوشنبه

بازی

اگه وی ویوی منو دیده باشید حتما فهمیدید که بجای اینکه واسه ی خانوم دکتر جمشیدی ربع سکه بخرم نیم سکه خریدم   و مامانی کلی بهم خندید   البته اولش یه خورده عصبانی شد    ( به خدا فقط یه خورده   )

امروز صب رفتم دوباره عوضش کردم با ربع سکه. هوا واقعا سرده تا برگشتم حسابی یخیدم  

دیشب کلی با سپنتا بازی کردم. من یه ضربه میزدم ( خیلی آروم بود ) اونم یه لگد حواله میکرد بیچاره مامانی هم از من میخورد هم از سپنتا  

امروزم ساعت 2 با باجناق گرامی و خاله میریم همدان   واسه ی قرارداد بانک خون بند ناف ( همیشه این 4 تا کلمه رو قاطی میکنم بعضی وقتا هم میگم خون بانک بند ناف )

خداکنه یادم بمونه ریشمم بزنم   چون خیلی بلند شده


بعدا نوشت : مامانی در آخرین لحظات اعلام کرد که میاد

۳ نظر:

مامان زهرا نازنازی گفت...

سلام
شما برگشتید اینجا!!!
خوشحالم که عکس گذاشتید و از شکلهای بامزه استفاده کردید
موفق باشید
پس اون میهن بلاگ چی شد؟؟

آرین و مامانی گفت...

سلام خوبین شما؟
تا جایی که من اطلاع دارم تو بعضی کشور ها مجموعه ای از سلولهای بنیادین رو نگهداری میکنن تا اگه برا کسی مشکلی بیاد بتونن از همون بانک براش استفاده کنن دیگه مثل قدیم نیست که مال هر کسی رو برا خودش استفاده بکنن

فریبا گفت...

سلام
الهی الهی چه با مزه
چه بچه بازی گوشیه از همین الان
آقا هو من شمام اره ز.ذ (زن ذلیل)
رفتی عوضش کردی آیکون (نیشخند)
اما بی شوخی اره زیاد بود
ایشاالله سفر برای بانک خون بی خطر مراقب سپنتا و مامانش باشید