۱۳۸۹ مهر ۳۰, جمعه

کتک بابا

قراره 2شنبه تخت و کمد سپنتا رو از همدان بگیریم. کاش الان 1شنبه بود .
بابای سپنتا هم استراحت مطلقه اخه دیسک داره.دلم براش میسوزه که همش تو خونست ولی بهتر من!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
امروز صبح سپنتای من انقدر باباش و د که باباش کبود شد. خیلی خوشم اومد حسابی بهم خوش گذشت تا اون باشه که دیگه ما رو دسته کم نگیره.الانم سپنتا یه لگد به نشانه ی خوشحالی زد.

هیچ نظری موجود نیست: