۱۳۸۹ مهر ۱, پنجشنبه

لگد 3

دیشب بالاخره سپنتا به دست من لگد زد، خیلی هیجان زده شدم انگار سپنتا هم فهمیده بود دیگه لگد نزد :(

۲ نظر:

صحرا گفت...

همین لگد زدنا و دلبریاشونو که خودشونو تو دل پدر مادرا جا می کنن ... حالا حالا ها مامانشو اذیت می کنه و دلتون و اب می کنه تا به دنیا بیاد این وروجک ...

راستی من شما رو لینک کردم

مریم مامانی ستایش گفت...

ای جانم. معلومه که سپنتا حسابی شیطونه. الان لگد میزنه و هیجانزدتون می کنه. ببین چی میشه وقتی که بدون اینکه لمسش کنید حرکتشو بتونید ببینید. اون واقعا ادمو به وجد میاره یعنی من که وقتی ستایش رو باردار بودم این حسو داشتم