۱۳۸۹ شهریور ۲۶, جمعه

دل تنگی

امروز من همش سر کار بودم. مامانی و سپنتا رفتن خونه مامان بزرگ سپنتا بعد از ظهر هم میرن باغ. دلم واسش تنگ شده!!!!!!

۳ نظر:

شایلی گفت...

بابا آفرین به این بابای سپنتا چه زود زود آپ میکنه... اولین لگد مبارک تازه کجای کاری یه روز از همین روزا وقتی میخوای بوسش کنی همچین لگدی بزنه به صورتت و بگه آهای بابا نمیخوام بوس بدم!!!! و اما سونوگرافی حتما تو هفته های آخر یه سونوی سه بعدی برین و قبلش هم به مامانی بگو نشینه و تو سالم انتظار قدم بزنه و هی نفس عمیق بکشه بعد هم یه نوشیدنی خنک و شیرین بخوره اونطوری آقا کوچولو هم پشتشو بهتون نمیکنه هم دست و پاهاشو جمع و گلوله نمیکنه خوب میتونین ازش عکس بگیرین... ضمنا ممنون به خاطر حوصله ای که تو خوندن اونهمه نوشته های من داشتین بابا هومن بااحساس

مریم مامان ستایش گفت...

سلام آقا هومن گل. تبریک می گم هم به خاطر گل پسرت که انشالله قدمش خیره هم به خاطر احساس زیباتون. داداش من هم دقیقا 22 بهمن بابا میشه. حالا من هم منتظر نی نی داداشیم هستم هم نی نی شما. انشالله که 2 تاشون صحیح و سالم به دنیا بیان. من شما رو لینک کرده.بازم به من سر بزن

مامان شایان گفت...

سلام بابا هومن

مامان شایان هستم و از وبلاگ شایلی عزیز به اینجا اومدم . خیلی خوشحال میشم وقتی میبینم پدران سرزمین من اینقدر به فرزنشون حتی وقتی هنوز به دنیا نیومده اهمیت میدن . قبل ها یه باب هومن دیگه داشتیم که برای کوچولوش وبلاگ نویسی میکرد که الانه دیگه کمتر مینویسه .
امیدوارم شما همیشه برای کوچولوی دوست داشتنی تون اینجا خاطره بنویسین تا وقتی به دنیا بیاد و بزرگ بشه و خوش برای خودش خاطراتشو ثبت کنه
اولین لگد ها هم مبارک